از کرامات شیخ
چند روزی هست که عرق سوز شده و امروز آزاده و شورت هم نمیپوشه با اینکه مهمون داریم ولی مراعاتش نمیکنیم و بنی داره قدم رو میره و نمایش میده لبتابش روی میز عسلیه و از پشت دارم نگاهش میکنم داره عقب و جلو میشه و در لبتاب رو باز و بسته میکنه با خودم میگم آخرش در این لبتاب رو خراب میکنه که ناگهان جیغغغغغغغغغغغغغغ
نگو توی چند دقیقه اخیر تلاش میکرده یک تیکه گوشت اضافه اش رو بذاره لای لبتاب که بالاخره موفق میشه این رو هم تجربه کنه
نمیدونم بخندم یا گریه کنم میگم عیال شورت اینو بپوشون تا نکندتش
+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم اسفند ۱۳۸۹ ساعت 1:10 توسط بابای بنیامین موچولو
|
من بنیامینم یک کوچولوی مونگول یا (سندرم دانی) خنده داره نه ؟ آخه من شبیه موغولهام , ما زیادیم ,خیلی زیاد , توی همه دنیا پخش شدیم , فکر کنم بچه های اصلی آدم و حوا ما هستیم !