از مامان آراز و آیلین فرشته آُسمانی

هاميوپاتي

سالهاست  که هامیوپاتی را بعنوان طبی مکمل برای خودم و اعضای خانواده استفاده میکنم و پزشک هامیوپاتمان به نوعی شده پزشک خانواده و مشاور و دوستی قابل اعتماد . در مورد آیلین عزیزم همزمان با کاردرمانی و گفتاردرمانی از داروهای هامیوپاتی نیز استفاده میکرد یم که در سریعتر نمودن عکس العملهایش بخصوص عکس العمل های ادراکی بسیار موثر بود . قصد داشتم هامیوپاتی را در کامنتهایی به دوستان وبلاگی عزیزی که کودکان داون دارند معرفی کنم . ولی از آنجا که موارد استفاده آن بیشمار بوده و خودم در موارد بسیاری که خواهم گفت از آن نتیجه گرفته ام تصمیم گرفتم در پستی هر چند خیلی مختصر معرفیش کنم . خوشبختانه به یمن وجود این دنیای مجازی اگر کلمه هامیوپاتی را جستجو کنید اطلاعات علمی بیشتری میتوانید بدست آورید .

هامیوپاتی یک روش پزشکی است که پایه گذار آن ساموئل هانه مان می باشد و پایه و اساس آن بر مبنای درمان مشابه با مشابه می باشد . هرچند آقای هانه مان بعنوان پایه گذار این علم معرفی شده اند اما بسیلری از شیوه های درمانی گذشتگان به نوعی مشابه آن بوده اند .

اگر علم پزشکی رایج انسان را به عنوان یک جز بررسی کرده و برای هر دردی تجویز جداگانه ای دارد , در هامیوپاتی شخص به عنوان یک کل نگریسته میشود . هیچ بیماری خاصی داروی خاصی ندارد . بلکه هر شخص بیمار داروی خاص خودش را دارد . یک هامیوپات تمام علایمی را که یک فرد را از دیگران متمایز میکند بررسی میکند . علایمی که شامل تاریخچه فردی و خانوادگی  , اشتها ,  تشنگی ,  عادات دفع  , خوابیدن ,  خلق و خوی و... میباشد . بر این اساس مشکل کنونی بیمار معمولا یک رویداد منفرد نیست . بلکه قسمتی از یک زنجیره است . از آنجا که هامیوپاتی تنها علائم کنونی بیمار را معالجه نمیکند و تاریخچه خانوادگی و بسیاری علائم دیگر در نظر گرفته میشوند در حقیقت توجه به کل این زنجیره است که از پیشرفت بیماری جلوگیری مینماید . کودکانی که توسط هامیوپاتی معالجه میشوند بزرگسالان سالمتری خواهند بود.

داروهای هامیوپاتی از منابع گیاهی  , حیوانی  , کانی و ... فراهم میشوند که با رقیق کردن های مکرر به عمل می آیند . گاه برای توانمند کردن داروها آنها را تا صدها هزار بار رقیق می نمایند . رقیق کردن توان تاثیر دارو ها را فوق العاده افزایش میدهد . به نظر می آید این فرایند انرژی نهفته در دارو را بیدار کرده و آن را توانمندتر میکند . در ضمن این داروها عوارض و مضرات داروهای شیمیایی موجود را ندارند .

تاریخچه این علم در ایران به اوایل دهه 70 شمسی میرسد و آقای دکتر مسعود ناصری متولد شهر سولدوز (نقده) که در آن زمان از مدرسین دانشکده فنی دانشگاه ارومیه بودند پایه گذار این علم در ایران میگردند . آقای دکتر ناصری در ابتدای امر با مشکلات و عکس العمل های تند بسیاری از جانب جامعه پزشکی آن زمان مواجه شدند و با طی فراز و نشیب بسیار آموزش آن را در ارومیه و سپس تهران شروع نمودند . در حال حاضر هامیوپات های مجربی در ارومیه  , تهران و بسیاری از استان های کشور از آن به عنوان شیوه درمانی مورد تاییدی که در کشور های خارجی بیمارستان ها و کلینیک های ویژه ای هم دارد استفاده میکنند .

من از بین هامیوپاتها سالهاست که فقط با آقای دکتر غنی شایسته (در ارومیه) آشنایی دارم . ایشان که خود فارغ التحصیل رشته پزشکی  نیز میباشند ضمن درمان به شیوه هامیوپاتی در مواردی نیز به دور از هر تعصبی پیشنهاد ادامه درمان با  پزشک متخصص را میدهند .  مواردی که در مورد خودم یا اعضای خانواده و دوستان و آشنایان  در این سالها جواب گرفته ایم عبارتند از : میگرن  , آلرژی ,  میخچه ,  افسردگی  , نازایی  , بیماری های گوارشی  , سرفه و سرماخوردگی های مزمن بخصوص در مورد کودکان ,  دل پیچه ها و بیقراری های نوزادان ,  اختلالات خواب ,   زخم های درون دهان(آفت) و.....

آنگونه که شنیده ام در مورد بسیاری از سرطان ها هم از این طریق به درمان های  کاملی رسیده اند . البته به استثنای سرطان پانکراس. مادر شوهر مرحومم در سال 87 به سرطان پانکراس مبتلا شدند که هر چند پیشرفته بود و عمل جراحی هم نتوانست کاری برایش بکند ولی با داروهای هامیوپاتی تا روز آخر عوارض شیمی درمانی را در ایشان به صفر رساندند . تا حدی که بعد از برگشتن از جلسه شیمی درمانی کارهای اساسی و مهمانداری و. .. انجام میداد و حتی خودش هم تا روز آخر ندانست که تحت شیمی درمانی است .تا حدی که پزشک شیمی درمانش از نبود علایم در تعجب بودند و البته ما هم در این مورد چیزی نمیگفتیم . چون متاسفانه اکثر پزشکان نسبت به این دانش موضع میگیرند .

در مورد خودم  آن اوایل در یکی از مراجعاتم به دکتر شایسته که در عین بهبود بسیاری از علائمم از جمله میگرن ,  از کم انرژی بودنم شاکی بودم  و اینکه انرژیم نسبت به قبل بهتر شده ولی هنوز مثل بسیاری از اطرافیانم خستگی ناپذیر نیستم گفتند هامیوپاتی بسیلری از علائم بیماری را در شخص برطرف میکند ولی بعضی خصلتها که از خصوصیات ذاتی یک شخص میباشند میتوانند فقط کنترل شوند .

در مورد آیلین هم که از یک ماهگی تحت نظر ایشان بودند توصیه نمودند که او را با وضعیت موجودش بپذیرم . چون که نسخه اضافه ای که در کروموزم 21 این بچه هاست لاجرم تاخیراتی را در عکس العمل های آنها باعث خواهد شد . ولی با داروهای هامیوپاتی تا حد ممکن و به نسبت خصوصیت فردی هر کودک داون که همه آنها هم الزاما  در توانایی هایشان مثل هم نیستند میتوان بازه زمانی این تاخیرات را به حد اقل رساند  و این اطمینان را داده بودند که یک کودک داون  با این دارو ها در کنار سایر شیوه های کاردرمانی و گفتاردرمانی و با تلاش و همت خود و خانواده اش میتواند زندگی مستقلی در پیش داشته باشد . بگذریم که در مورد آیلین عزیزم هر چند پیشرفتهای ادراکی و صداسازیش به نسبت شرایطش خیلی خوب بود و با هر بار مصرف قرص هامیوپاتی بهتر هم میشد ولی مشکلات قلبی و ریویش حاد بود  و شل بودن بیش از حد عضلات که در یک سالگی وقتی به روی شکم میخوابید به زحمت و فقط چند ثانیه قادر به نگهداشتن گردن بود پیشرفت فیزیکیش را بسیار کند نموده بود و نهایتا ....

بی شک  کودکان داونی که یک سال اول زندگی را به سلامت طی نموده اند از وضعیت جسمانی بسیار خوبی برخوردار بوده و با تلاش و پشتکار والدینشان  در آینده آیدا عادل پور و مهران قندهاري های بیشماری را برای کشورمان رقم خواهند زد . در ضمن یکی از دوستانم میگفت خواهر زاده اش در دانشگاه یک همکلاسی داون دارد که روز های اول دانشگاه سر کلاس خود را برای بچه ها به عنوان یک فرد سندرم داون موفق معرفی کرده و من چقدر از شنیدن خبر موفقیت بچه های داون خوشحال میشوم .

در نهایت برای همه دوستانی که کودکان داون دارند برای پدر و مادر های بنیامین عزیز ,  مهیارهای نازنین ,  سوگند جان  , ماهان ,  رضا  , سهیل و همه و همه آرزوی سلامتی دارم  (و خيلي زياد براي خاله مهربان سوگند) . امید که در خدمت به این فرشته های بهشتی موفق باشند .

پی نوشت 1 : مامان نازنین امیر حسین در اولین فرصت  از پزشک هامیوپاتم در مورد شرایط  امیر حسین جان میپرسم وان شا الله اطلاعات خوبی  بهتون میگم .

پی نوشت 2 : برای همه دوستان دیگر وبلاگی و کوچولوهای نازنینشان نیز آرزوی سلامتی و توفیق دارم. روز های اسفندی خوبی داشته باشید

پی نوشت 3 : دوستان عزیز پرشین بلاگی ستاره ها ,  فرانک ,  آزاده و... من همچنان نمیتونم براتون کامنت بذارم  ):

آرام

آرام کسیه  من بهش سر میزنم گاهی فقط برای اینکه آرام بشم شاید تو وبش براش چیزی ننویسم نمیدونم چرا بیشتر ازش یاد میگیرم و به یادش هوای ام اسی های شهرمون رو دارم چیز زیادی از ام اس نمیدوم ولی اینو میدونم آرام که درگیرشه هوای بقیه رو هم داره خاله آرام حال بنی خوبه یکی از ناخنهاش داره میافته هرکی رو می بیه اول انگشتشو نشون میده هر روز صبح میاره تا ببوسیمش ک خوب بشه خلاصه شده پیراهن عثمان

در جعبه مداد شمعی را باز میکند قبلی را می گذارد تو بعدی را بر میدارد در جعبه را می بندد دریچه پرینترم که باید باز باشد همیشه می بندد در های کابینت ها را که باز میگذارم می بندد قبل از ورورد به دستشویی هم در می زند به هم سلام می دهد با سرش دست هم میدهد موقع خدا حافظی بوس می فرستد ادب و نظمش به من نکشیده خدا را شکر

شماره تلفنم  فول تایم در اختیار

این شماره تماسمه اگه در مورد فرشته ها کمکی از دستم بر بیاد در خدمتم

همینجاشماره تماسمو نوشته بودم
 ولی پسرکهای احمقی پیدا می شدند گاهی که ساعت 3 نصف شب زنگ بزننو بگن سلام مونگول خوبی و قهقه دخترکهای بی کاری که دنبال شارژ ایرانس و سکس تفریح و .... و به همین دلیل اگه کسی راجع به نینی اش کاری داشت توی کامنتها بنویسه که وحید شماره تلفنت چنده و ازا این حرفا ... ایشالا در اسرا وقت زیر کامنتر که نوشته شماره تلفنم رو برای تماس میذارم ببخشد که بین ادمکهایی زندگی میکنیم که مدعی سلامت روانی هستند و به بنیامین های مار رو عقب مانده تلقی میکنند و حتما پدر و مادر هایی دارند که در خواب ناز به دست پختشون افتخار میکنند

پله برقی نامه


پله برقی فروشگاه رفاه داشت دستای بنی رو می جوید که شلوار ذخیمش به دادش رسید و لای شانه ها گیر کرد و دستگاه   خاموش شد . دو تا انگشتش درگیر شد و الان حالش خوبه تو مسیر بیمارستان یاد لحظه هایی که تو فروشگاه داشت بین قفسه ها می دوید و شاد می خندید و شیطونی میکرد افتادم و همه اش اشاره به پله برقی میکرد که منو ببرین و سوار کنید یه بار هم دیدم رفته وایستاده دم پله و منتظره سوارش کنیم خدا رو شکر کردم که میتونه بدوه میتونه جای پله برقی رو بین قفسه ها تشخیص بده . یاد شب گذشته که موقع خواب دستش رو گرفته بودم انگشتاش رو به پشت خم کردم خم شدن بیش از حد نرمال انگشتاش بی اختیار اشکم در آورد و بالشش خیس شد با دست دیگه اش موهامو نوازش کرد و  با یه شکلک باز خندوندم و الان بغل سپیده است و اصلا گریه نمیکنه با وجود اینکه ناخن انگشت بزرگش له شده و داره میافته جالبه که گریه نمیکنه شبش اینو نوشتم نمیدونم شعره چیه فکر کنم شعر نو باید وزن داشته باشه نمی دونم

پسرم،

 شبها که در آغوش می گیری ام

 نرم

 روزها که دست می گیری دستم را

 گرم

سالها که به قدم می گذری خیالم را

به ناز

ساعتها که گم میشوی در رویایم

دور

 لحظه ها که خیره می شوی در چشمانم

به مهر

گاه که می کاوی سینه ام را

با انگشتان ظریفت در پی عشق

بغضهایت را به نفهمیدنم

گریه هایت را به اخمم

چشمهای روشنت را

به کنجکاوی غمم در نگاهت

همه را به غفلتم ببخش

به عشق

به مهر

به روح بزرگت

.

.

.

که میزبان روح

حقیرم شده است.